مربی، دانشکده هنر، دانشگاه سمنان ، m.shabani@semnan.ac.ir
چکیده: (5847 مشاهده)
این پژوهش، به بررسی و تحلیل رابطه بین نظریه "لحظه قطعی" هنری کارتیه برسون و نظریه روانشناختی "گشتالت درمانی" میپردازد که توسط فردریک پرلز تدوین شده است. آنها معتقد بودند هر انسانی بر حسب نیازهای درونی خویش و از دیدگاهی فردی، ماهیت هستی را نظاره و ادراک مینماید؛ لذا جهت حصول به فرآیندی رهاییبخش و آفرینشی ناب، لازم است که ساختار ذهنی، کنشهای حسی و بالأخص امر دیدن، همراستای آگاهی، به حیطه کنونی معطوف شود تا فرد در هر لحظه، آماده ثبت آنهای بیتکرار باشد و در قبال حوادثی که رخ میدهد، متمرکز و هوشیار بوده و در برابر آنچه به احساس درمیآید، صادق و وفادار بماند. هدف این مقاله که با روش توصیفی- تحلیلی و تطبیقی صورت گرفته و دادههای آن به شیوه اسنادی و کتابخانهای گردآوری شده، آن است که با تشریح این دو نظریه، به واکاوی وجوه مشترک "گشتالت درمانی" و "لحظه قطعی" بپردازد. همچنین، دریابد که زمینههای قابلانطباق یک رویکرد مرتبط با سلامت روان و دیدگاه منبعث از زیباییشناسی بصری، توسط چه مؤلفههایی قابلشناسایی هستند و کارکرد ارجاعی کدام عناصر ساختاری، بستر تطبیقی این دو نظریه را امکانپذیر میسازد. با توجه به نتایج حاصله، بهبود کیفیات ارتباطی فرد و اعتلای بصری دیدگان، مستلزم همسویی و وحدت لایههای روانی مستتر در نهاد آدمی و بازیابی سازوکارهای ارگانیزم انسانی در زمان "حال" و لحظه "اکنون" است. بهعبارتی، ادراک درست هستی در زمان، غلیان آگاهی وجودی، آمادگی ذهنی، هوشیاری دائمی و صداقت ذاتی، علاوه بر تبیین ماهیت پنهان رویدادها، حقایقی را در باب خاستگاه تفکرات و تمایلات کنشگر آشکار ساخته که نهتنها روان انسان را در نظمی ارگانیک و خودشکوفایی فطری به پالایش و توازن میرسانند، بلکه بهواسطه خلاقیتی بیبدیل، کمتر شاهد تقلیدهای کممایه و تکراری در دنیای هنر خواهیم بود.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
هنرهای تجسمی